تولدم هم مبارک !

ساخت وبلاگ


امروز بیست و یک ساله شدم .. حالا توی بیست و یکسالگی دو تا تار موی سفید لای چتری هایم پیدا کرده ام ، اولی را که سعید بین موهایم پیدا کرد جیغ جیغ کردم و از دستش گرفتم و کمی نگاهش کردم ، خوب لمسش کردم ، بعد کمی چانه ام لرزید از این گذر زمان و بعد با وسواس دادمش به سعید که جاسازش کند توی جیب پیراهنم ، که گم نشود و ببرم بگذارم لای دفتر روزانه هایم و بعدها به دخترم بگویم این بود اولین موی سفید مامان .. دومی را که خودم پیدا کردم ، سعید نیمه بیدار روی تخت بود ، نه جیغ جیغ کردم نه زیاد نگاهش کردم ، گذاشتمش روی میز و بعد به سعید نشانش دادم ، او هم برای اینکه فکر میکرد دوباره الان چانه ام میلرزد زودی گرفتش و انداختش لای آشغال پاشغال ها .. غافل از اینکه دیگر عادی شده بود .. من فقط یک لحظه نگاهش کردم و گفتم "عه یکی دیگه ، سلام سفید " و بعد پرتش کرده بودم روی میز .. به نظرم این تولدم دردناک ترین تولد زندگانی ام باشد .. همانقدر دردناک که توی کودکی و نوجوانی یک شب هایی میخوابیدم و بلند میشدم ، صبح پاهایم درد میکردند و بابا میگفت داری قد میکشی بابا غصه نداره که ! .. بیست و یک سالگی شروع قد کشیدن است به گمانم .. سال های بعد از بیست دیگر هیجان های قبلش را ندارد .. فقط کمی هی دردت میگیرد ولی خب داری قد میکشی بابا جان و غصه ندارد که ! سال های بعدش دیگر همین است .. برای همین با سعید تصمیم گرفته ایم از سال بعد من همین بیست و یک ساله بمانم و هر سال همین شمع را فوت کنم ..
حالا من یک بیست و یک ساله ام و هیجان همین روز در بیست سالگی ام را ندارم .. مثل دومین موی سفید که عادی شد ..
حالا من یک بیست و یک ساله ام و همین !







+ کیک هم حاصل دسترنج سعید و من .. ایشون همراه ترین همسر دنیان :)
تو شبیه تموم گلدوزی های روی لباسم ، مهربونی !...
ما را در سایت تو شبیه تموم گلدوزی های روی لباسم ، مهربونی ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jighe-soorati2016 بازدید : 251 تاريخ : چهارشنبه 25 اسفند 1395 ساعت: 9:01