سندروم "خب چه خبر"های نامربوط :|

یک گروه از آدم ها هستند که من شاید پانزده تا ازشان متنفر باشم .. پانزده ، واحد اندازه گیری من است که یعنی خیلی زیاد .. از مجموع هفت دریا و هفت آسمان و یک خدا به این واحد دست یافته ام .. خلاصه اینکه از این آدم ها پانزده تای کامل متنفرم .. آدم هایی که سندرم "خب چه خبر؟"هایی که بهشان ربط ندارد ، دارند .. مثل همین دختری که من کلا یک کلاس با او داشته ام و در طول ترم شاید دو سه بار اصلا باهم حرف زده باشیم در حد غلط گیر داری و اینها .. و خب او امروز بلند شده اس ام اس داده که کجایی و بی خبری چرا؟خب من مانده بودم واقعا چه خبری باید میبود و اطلاع رسانی میکردم و اصلا چرا به او .. بعد که گفته ام هیچ خبر سلامتی ،باز پرسیده خب چه خبر؟نامزد داشتی نه؟خوبه حالش؟ و خب من مانده بودم حال نامزدم این وسط چقدر به او ارتباط دارد و گفته ام خیلی ممنون .. و او همچنان با یک سماجت مثال زدنی ادامه داده که نگفتی چه خبر؟با لباس فرم می اومدی،فکر کنم سر کار میرفتی،هنوزم میری؟نامزدت چی؟راستی چند واحد تو چند روز ورداشتی؟ و خب من آنقدر هنگ کردم که دیگر جواب ندادم .. مانده ام کی قرار است زرافه نباشیم و گردنمان قد چرخیدن توی زندگی خودمان باشد ..

مثلا عید بود و باید معنوی و همسر سید طور میرفتم پیشش ، کاملا دلبرانه طور رفتم ... بعله خب دخترهای امروزی و این قرتی بازی هایشان دیگر ...