من به گوش تو سخن های نهان خواهم گفت ..

ساخت وبلاگ

این روزها سرمان از همیشه شلوغ تر است .. صبح هر دو با هم بلند میشویم و به سمت محل کارمان که خودمان راهش انداخته ایم رانندگی میکنیم و تا شب هم همانجاییم و شانه به شانه ی هم تلاش میکنیم و یاد میگیریم و ضعف هایمان را از بین میبریم .. این لا به لا باید هی شیفت هایمان را بالا و پایین کنیم و" تو زودتر بیا که من بتونم دیرتر بیام " راه می اندازیم که این وسط وقتی در حد نیم ساعت برای حمام کردنمان ، برای تمرین کردن من با سنتورم و حتی برای دانشگاه رفتنمان جور کنیم و کارها هم روی زمین نماند ... هر شب با هم مینشینیم و حساب و کتاب میکنیم و از نتیجه اش ذوق زده میشویم و به هم تبریک میگوییم .. شب ها از خستگی بیهوش میشویم و خواب شب انگار برایمان کم است اما صبح ها با عشق از خواب بیدار میشویم .. بیرون رفتن های آخر هفته مان حالا لطفی دیگر دارد و مزه اش آنقدر غلیظ میماند سر زبانمان که تا هفته ی بعدش دوام بیاوریم ..

اما مگر اینها دلیل میشود که شور زندگی ، شور عاشقانه ها از سرمان پریده باشد ؟ خیر .. هنوز هم توی ماشین که هستیم ، روی آهنگ ها بلند بلند میخوانیم و مسخره و دیوانه وار میرقصیم و قهقهه میزنیم .. هنوز هم ادای من را در می آورد و غش غش میخندد و من ادای قهرها را در می آورم و او هم دماغم را محکم میکشد و جیغم جدی جدی میرود هوا و او باز هم میخندد .. هنوز هم کیک میپزیم و فرنی را قلبی قلبی تزیین میکنیم .. هنوز هم اس ام اس های عاشقانه مان یادمان نرفته و هنوز هم برای بیرون رفتن با هم ، تیپ میزنیم و خوشتیپ میکنیم .. هنوز هم همدیگر را سورپرایز میکنیم و ماهگرد آشناییمان را تبریک میگوییم ..

این ها را نوشتم برای کسانی که اوایل رابطه ی ما میگفتند " هنوز زندگی واستون جدی گرفته نشده که انقد خوشید .." .. این هم زمانی که زندگی را جدی گرفتیم و زندگی هم جدی جدی ما را گرفته اما من هنوز هم برای عطر تنش که روی لباس هایش مانده میمیرم .. هنوز هم وقتی جدی دارد فکر میکند و کار میکند ، دلم میخواهد خودم را پرت کنم توی چشم هایش و همان تو گم شوم و دیگر برنگردم بس که متین است و آرام .. هنوز هم دستم را که میگیرد ، دلم میریزد برای این همه امن و محکم بودنش ..

این ها را نوشتم برای همه ی کسانی که عاشقند اما ترسانده اندشان که زندگی همیشه این نمیماند .. سختی می آید ، عشق میرود ... ازدواج کنید ، عشق میرود .. بچه بیاید ، عشق میرود .. همین دو صباح است و عشق منتظر است که یک اتفاقی بیفتد و او زرتی عین بوی یک عطر فیک اماراتی از روی چهارخانه های روی لباستان بپرد .. نه رفیق ، 

عشق

ماندن را بهتر از من و تو بلد است .. دست کم نگیریمش ..

+ شهریور که بیاد ، شیش ساله میشه این عشق .. باورم نمیشه ! کوچیک بودم عددا ، حتی همین شیش ، چقد بزرگ بودن .. شیش سال یه عمر بود .. حالا به قد پلکی زدن گذشته ..

+ وجدانا اینجوری نیست که وقت نداشتم در حد نیم ساعت در روز به اینجا سر بزنم ، اما اولویت وقت خالی بین کارم ، کتاب بود و اینجا این مدت به همین دلیل ترک شده بود .. :)

پیشنهاد کتاب : هنر شفاف اندیشیدن !

تو شبیه تموم گلدوزی های روی لباسم ، مهربونی !...
ما را در سایت تو شبیه تموم گلدوزی های روی لباسم ، مهربونی ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jighe-soorati2016 بازدید : 259 تاريخ : شنبه 7 مرداد 1396 ساعت: 11:30