این داستان : غریق رحمت :|

ساخت وبلاگ

مصاحبه ی کاری بود .. محرمم که هست .. پرچم سیاه زده بودن یه گوشه ی سالن .. وارد اتاق مدیر که شد هول شد و گفت "خدا غریق* رحمتشون کنه عزیزتونو " .. و منی که باید جدی میبودم ولی دلم میخواست از توی تمام سلولام خنده بزنه بیرون ..

تو شبیه تموم گلدوزی های روی لباسم ، مهربونی !...
ما را در سایت تو شبیه تموم گلدوزی های روی لباسم ، مهربونی ! دنبال می کنید

برچسب : این داستان ادامه دارد,این داستان واقعیست,این داستان خیانت,این داستان ماست زد بازی,این داستان توئه سوز داره,این داستان ماست نگو تموم میشه,این داستان تو سوز داره,این داستان ماست,این داستان واقعیت دارد,این داستان ماست تموم نمیشه, نویسنده : jighe-soorati2016 بازدید : 211 تاريخ : سه شنبه 13 مهر 1395 ساعت: 0:11